مهندس آدم غلامی
معنا و مفهوم آیهی« وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَـذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَآ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ بقره/25.
بشر: بشارت به خبری گفته میشود که برای اولین بار گفتهشود و شایستگی مزدگانی را داشته باشد و به همین دلیل است که به اولین لآیهی محافظ بدنیعنی پوست، بشر گفته شده است.
جنت به معنای بهشت است و از مصدر جنه گرفته شده است. جنات در اینجا به معنای باغهاست اما باغهایی که پر از سایبان هستند و انگار که شاخههای درختان آنجا آنچنان در هم رفتهاند که سایبانی را برای بهشتیان درست کردهاند چرا که اصل کلمه به معنای پوشش میباشد.
بکار رفتن نهرها مکمل صفای باغهاست چرا که باغ بدون آب آن صفا را ندارد.
و أوتوا به متشابها: مقصود برخودرداری بیشتر از آن نوع نعمتها و شبیه آنهاست.یعنی آن لذتهایی که انسانها به آن انس گرفته و لذت میبردند به آنها داده میشود و بلکه مانند آنها و از انواع دیگر نیز به آنها داده میشود تا لذت کامل گردد.
أزواج جمع مکثر زوج است که هم برای مرد بکار میرود و هم برای زن.
مطهرة: پاک شده از هر نوع آلودگی درونی و بیرونی. اسم مفعول است و از باب تفعیل و برای مبالغه در پاکی بر این وزن آمده است. و به این خاطر بصورت مؤنث آمده است که جمع مکثر اعتبار مفرد مؤنث را دارد و صفت ازواج است.
در قسمت اخیر آیه اگر گفته میشد « هم فیها خالدون » و واو حالیه در ابتدای جمله قرار نمی گرفت چنین میرساند که مؤمنین و ازواج آنها جاویدان می مانند بدین معنا که در این حالت ازواج مؤمنین نیز خود مستحق بهشت بودند و بیانگر این بود که ازواج آنها همان زنان مؤمن دنیا هستند اما با توجه به قرار گرفتن واو حالیه در ابتدای جمله چنین میرساند که لفظ « هم » به خود مؤمنین بر میگردد و ازواج آنها نمونهای از بهرهمندی مؤمنین از نعمات بهشتی است و مقصود حور العین و امثال آنهاست که خصوصیت آنها هم این است که قبلاً احدی آنها را لمس نکرده است.
پس معنای آیهاین میشود: و بشارت بده به آنها کهایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند که برای آنها باغهایی (با درختانی که سایه گستردهاند و…) است که در پای درختان آن باغها نهرهایی جاریاند. وقتی که از میوههای بهشتی بهرمند می گردند می گویند این از آن میوههایی است که در دنیا از آن بهرمند شده بودیم (مثل میوههای لذیذ دنیایی است) و از انواع دیگر مانند آنها نیز بهرهمند میشوند و در آن باغها (مردان و زنان)جفتهای پاک برایشان وجود دارد در حالی که جاویدان در بهشت می مانند.
اکنون که به اینجا رسیدیم بد نیست که در این رابطه به چند سؤال جواب دهیم:
1ـ چرا گفته میشود قرآن در دادن نعمات بهشتی به مردها توجه کرده و زنها را از یاد برده و فقط بحث از حور العین برای مؤمنین است؟
2ـ پس تکلیف زنان مؤمن که در دنیا بودهاند چه میشود و پاداش آنها چگونه است؟
در رابطه با سؤال اول باید این را متذکر شوم که این قضیه نیز همچون بسیاری دیگر از قضایا درست فهم نشده است. قبل از هر چیز این را بدانیم که داشتن لذت و احساس، در وجود هر کدام از زن و مرد قرار داده شده است و عامل درک لذتها در انسان حواس و احساس انسان میباشد و نباید فراموش کرد که لذتهای مرد و زن کامل بر هم منطبق نیستند و یکسری تفاوتها دارند اما بطور کلی میتوان گفت تصور انسان از آنچه که احساس میکند و یا میبیند و یا میشنود و یا لمس میکند در لذت بردن حرف اول را میزند مثلاً انسان به نسبت اجسام لطیف احساس خوبی دارد و از آن لذت میبرد اما هر نوع جسم لطیفی به انسان آن احساس لذت را نمیدهد مثلاً اگر چیزی را با دست لمس کند اما آن را نبیند بلکه با چشمان بسته آن را لمس کند خود به خود مغز انسان برای آن شیء لطیف در ذهن افسانهبافی میکند و چیز بسیار قشنگ و جذابی را تصور میکند اما اگر مشخصشود که آن شیء لطیف ظاهری چندش آور دارد بدون هیچ توضیحی لذت فروکش میکند و حتی ممکن است نفرت جای آن را بگیرد و از اینجاست که صفات خالق و باریء و مصور که از صفات خداوند هستند جلوه گر میشوند و اهمیت و نقش آنها در حیات هویدا میشود. در رابطه با لذت نیروی شنوایی(در قسمت مادی آن) نیز همین رابطه وجود دارد و در واقع میشود گفت که بینایی انسان به نسبت سایر حواسیک نقش اساسی را بازی میکندیعنی اگر بینایی انسان و لذت چشم منطبق بر تصور ذهن نشود کاخ لذت انسان خود به خود فرو می ریزدیعنی شاید به جرأت بتوان گفت که درک لذت تمامی چیزهای مادی به نوعی به چشم انسان ارتباط پیدا میکند و به همین خاطر است که در سورهی انسان میفرماید: إِذَا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَّنثُوراً * وَإِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَمُلْکاً کَبِیراً. و به همین خاطر است که در بیان لذتهای مادی برای مرد صرفاً به حور العین پاک و مطهر و چند مورد دیگر اکتفا شده است چون خود بخود سایر چیزها را دارد اما همین قسمت مادی را برای زنان با قدری تفاوت بیان کرده که بعدا بیشتر توضیح میدهیم. البته میتوان در این رابطه بهیک نسبیت قایل شد مثلاً در مزهی اشیاء کاربرد چشم کم رنگتر است اما در بعضی چیزهای دیگر پررنگتر میشود هر چند که نباید فراموش کرد که در عین قایل شدن بهیک زیبایی مطلق باید در رابطه با قضاوت انسان بهیک نسبیت نیز قائل باشیم.
تا اینجا چیزهایی را گفتیم که به نوعی مادیت در وجود آنها نقش اساسی را بازی میکند که نقش چشم یک نقش محوری است اما یکسری دیگر از نیروها در وجود انسان هست که با چشم دیده نمیشوند چرا که مادی نیستند و رابطههایی درونی هستند و ارتباطی به مسائل جنسی هم پیدا نمیکنند مثلاً محبت به نسبت انسانهای صالح و انبیا و اولیا و همراهی و مصاحبت با آنها برای اهل این کار لذت عجیبی دارد که درک آن برای همه مقدور نیست فقط در این حد میتوان گفت که این رابطه و این نوع لذت نیز وجود دارد؛ بنابراین، به طور کلی لذتها دو نوعند 1ـ لذتهایی که به نوعی با چشم انسان در ارتباطند دوم لذتهایی که فراتر از آن هستند و با تصور انسان در تماسند و تصور انسان بدور از نظر چشمیک عالمه زیبایی را با شنیدن مطالبی و یا با دیدن افرادی درک میکند بطوری که قلب ذاتاً به آن تمایل دارد که شاید رسیدن به این درک است که بالاترین لذتهاست « وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ». و آیهی « مُّتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ» خود نمونهی واضح این نوع لذت و احساس برای مقربین میباشد. این حالت فقط مربوط به کسانی است که به درک قسمت دوم از لذتها نائل شده باشند که قطعا به مقربین برمیگردد. برای درک این موضوع میتوان حالت لذت از درس خوندن را مثال زد که شاید برای اکثر اهل علم قابل درک باشد هر چند که این قبیل مسائل مراتب پایین این نوع لذت است و مراتب بالای آن و رسیدن به مقامات عالی این نوع لذت برای همه میسر نیست.
در قرآن جاهایی که صرفاً و به طور واضح و صریح و کمی مفصل از نعمات بهشتی صحبت بمیان آمده بسیار نیست و در بقیه جاها صرفاً به اسم بهشت و جهنم و نعمت و عذاب اکتفا شده است.
اگر بیاییم مواردی را که از نعمات بهشتی تا حدودی پرده برداشته شده بررسی کنیم متوجه میشویم که همطراز مردان مؤمن به قضیهی زنان مؤمن نیز پرداخته است اما چون از ضمایر و افعال مؤنث استفاده نشده برداشت ناصحیحی از آن صورت گرفته است. قبل از اینکه بخواهیم بهیک جواب درست و صحیح در مورد این قضیه برسیم باید قدری به اختلاف بین لذتها و خواستهای زن و مرد و تفاوت آنها توجه کنیم که در اینصورت است میتوان تشخیص داد که کدامیک از آن لذایذ مختص مردها و کدامیک مختص زنهاست. در قرآن آن جایی که لذتهای مربوط به مردها را در بهشت نام برده به وجود حورالعین و باغها و سریرهای با آستر ابریشم و رفاه و تنعم اکتفا کرده اما آنجا که صحبت از لذتهای زنان مؤمن شده به این موارد اکتفا نشده بلکه از همین ابتدا همراه باغها به انواع مدلها و پارچهی حریر و ابریشم و دیبا و انواع شربتها با طعمهای مختلف کافور و زنجبیل و انواع ظرف و ظروف زینت داده شده و جامهایی از جنس طلا و نقره و النگوهای آنچنانی و سریرهای آراسته و جوانان خوشتیپ خوشهیکل سخن به میان آورده است.
و همین مطلب حتی بدون توضیح و توجیه قواعد عربی خود برای جواب سؤال کفایت میکند چرا که این نعمات متناسب با ذات و درون مرد و یا زن و یا هردو تای آنها هستند. مثلاً سورهی الرحمن نعمات و لذتهای مردان مؤمن را بر میشمرد و سورهی دهر یا انسان لذتهای ابرار را که متوجه زنان مؤمن است برمیشمرد. البتهیک نکته را هم نباید فراموش کنیم و آن اینکه در خلال عملهای صالحی که قرآن در کنار این نعماتیادآور میشود نیز میتوان تا حدودی حدس زد که انجام فلان عمل صالح بیشتر با مردها متناسب است یا با زنها که در این مورد توضیح بیشتر را لازم نمیبینم.
و اما در رابطه با سؤال دوم. در سورهی طور به آن جواب داده شده و آن اینکه « وَٱلَّذِینَ آمَنُواْ وَٱتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَآ أَلَتْنَاهُمْ مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَیْءٍ کُلُّ ٱمْرِىءٍ بِمَا کَسَبَ رَهَینٌ» این را فراموش نکنیم که قیامت دار جزا و پاداش است و هریک از زن و مرد مؤمن متنعم از نعمات بهشتی میشوند و تزویج در آنجا به همان معنای تزویج دنیایی نیست و به ارادهی خداوند دیدن و یا رسیدن به بهشتیان دیگر میسر است اما هر کسی مقام و درجهی خود را دارد و لذتها به تناسب اعمال صالح دنیایی افراد است.
مفهوم آیهی« وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُواْ الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ »
برای درک معنا و مفهوم این آیه بهتر است سایر آیاتی را که معنایی مترادف با این آیه دارند جستجو کنیم:
در سورهی اسراء خداوند میفرماید: وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً * وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً * إِذاً لأذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً * وَإِن کَادُواْ لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الأَرْضِ لِیُخْرِجوکَ مِنْهَا وَإِذاً لاَّ یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً.إسرا/ 73ـ76.
و در سورهی حج میفرماید: وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمُنْکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ. حج/ 72.
در فهم آیات قرآنی اولین مسألهای که باید به آن توجه نمود درک پیام آیه است بدین معنی که در هر آیه ممکن است چندین مطلب بروز داشته باشند امایکی از مطالب محوریت داشته و مقصود اصلی آیه و در واقع پیام آیه میباشد که از طریق درک مفاهیم بلاغی و یا تفسیر موضوعی و یا هر دوی اینها میتوان به پیام اصلی آیه رسید. در واقع هدف از نزول آیه رساندن همین مطلب است و اگر ما بیاییم و به این مطلب مهم بیتوجه باشیم از مفهوم اصلی آیه منحرف شده و به حواشی پرداختهایم.
در اینجا نیز پیام اصلی آیه بیان موضع شدید کفار و معاندین و شدت خشم آنها از برنامهی رسالت و هواداران آن میباشد و اینکه این آیه به در و دیوار زده میشود و از آن برای مصون ماندن در برابر چشم دیگران استفاده میشود از نظر درک مفاهیم آیه مبنایی منطقی ندارد.
استاد ابن کثیر در تفسیر خود از آیه چنین میآورد: « این آیه دلیل بر این است که تأثیر چشم و چشم زدن به امر خداوند عز و جل حق است آنچنانکه احادیث نیز دال بر آن هستند». و تفاسیر سلف همین مسیر را در درک آیه پیمودهاند و زمخشری به نقل از حسن میگوید: دوای کسی که چشمش میزنند این است که این آیه را بخواند.
اما آنچنانکه از آیات مشابه بر میآید میتوان گفت که پیام سوره در بیان شدت ناراحتی کفار از خود برنامهی رسالت است و نه از خود محمد(ص) و در واقع محمد آنها را معجب نکرده تا از سر حسادت به اصطلاح او را چشم زنند بلکه آنها از انذار رسول و از تلاوت آیات قرآنی توسط محمد(ص)بر آنها، غضبناک بودند و با تهمتهایی که میزدند سعی داشتند تا او را وادار به سازش کنند.
چنین به نظر میرسد نظر ابنقتیبه که بغوی آن را در تفسیر خود نقل کرده در بیان مفهوم این سوره مناسب میباشد. ایشان میفرماید: در اینجا مقصود از لیزلقونک بأبصارهم این نیست که آنها پیامبر را چشم می زنند آنچنانکه متداول است که وقتی کسانی از کسییا چیزی متعجب میشوند او را چشم میزنند و بلکه مقصود این است که ای محمد وقتی تو قرآن را بر آنها تلاوت میکنی و به انذار آنها میپردازی آنها بسیار خشمگین میشوند و از روی کینه و دشمنی به تو می نگرند آنچنانکه نزدیک است تو را از مسیرت باز دارند.
بغوی در ادامه به نقل از زجاج میگوید: درک چنین مفهومی از این الفاظ در لغت عرب مستعمل است….
بنابراین پیام این آیه بیان شدت بغض و کینهی آنها به نسبت رسالت است که از چهرهی آنها هویداست و بلکه از خشمی که در چشمان آنها نهفته است مشخص است و در آیات مشابه نیز همین معنی القا میشود و تحمل آن برای رسول بسیار طاقت فرساست چرا که هر نوع نرمشی از جانب رسول به نسبت این عمل آنها از طرف خداوند ممنوع شده بود.
لیزلقون معنای لیصیبون را نمیدهد بلکه معنای دچار لغزش و نرمش شدن را میدهد یعنی این عمل آنها و موضع آنها نزدیک است که تو را دچار نرمش و مدارا کند یعنی زلق مترادف زلل میباشد آنچنانکه راغب اصفهانی نیز بیان میکند و تقریباً مترادف «یفتنونک» و یا «لیستفزونک» و یا «یکادون یسطون» میباشد.
بنابراین مدار بحث تمامی این افعال یک مطلب است تلاش در انحراف رسول از موضع خود. و «لیزلقونک بأبصارهم» بیانگر همان معنای « تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمُنْکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ…» میباشد که در سورهی حج آمده است. و «لما سمعوا الذکر» نیز معنی « إذا تتلی علیهم آیاتنا بینات » را میرساند و مخاطب آیه نیز « الَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا » میباشد. «ویقولون انه لمجنون» سخن خشم آلود کفار است در برابر تلاوت آیات از طرف رسول که انگار در برابر دعوت رسول با چهرهای در هم کشیده و غضبناک می گویند: او دیوانه است.یعنی خود کلمهی «ابصار» در اینجا بصورت مجمل آمده و مقصود خشم و کینهای است که در چشمها نهفته است و «یقولون انه لمجنون» نیز عطف بر ابصارهم استیعنی چهرهی درهم کشیده و گفتههای تلخ و تهتهای آنها همه با هم نزدیک است که رسول را وادار به سازش و انحراف بکندیعنی ابصارهم و جملهی بعدی آن همگی از متعلقات فعل «یزلقون» میباشند یعنی در اینجا عطف جمله بر اسم صورت پذیرفته است و در این صورت است که آن معنی واقعی خود را پیدا میکند ولی اگر گفتهشود که «یقولون إنه لمجنون» عطف بر جملهی «یزلقون بأبصارهم» میباشد در اینصورت با حذف معطوف علیه چنین جملهای خواهیم داشت: «و إنیکاد الذین کفروا یقولون إنه لمجنون» و معنی درستی پیدا نمیکند چرا که «یکاد» بیانگر نزدیک بودن تحقق امر است اما در جاهای مختلف قرآن به کرات و بدون محابا جملهی «انه لمجنون» از طرف کفار و مشرکین تکرار شده است بنابراین جملهی دوم عطف بر «أبصارهم» میباشد.
البته اگر «یقولون انه لمجنون» را عطف بر کل جملهی قبلی بدانیم نیز صحیح میباشد.
«کاد» از افعال مقاربه میباشد و نزدیک بودن تحقق امری را میرساند و چنین معنی پیدا میکند اگر عنایت خداوند نبود ممکن بود چنین اتفاقی بیفتد. «لما» ظرف است به معنای حین(هنگامیکه ) میباشد و در برگیرندهی معنی شرط و در محل نصب است.
بنابراین مفهوم و معنی آیه چنین است: و نزدیک است که کفار با موضع کینهتوزانهی خود(در هنگام شنیدن آیات خداوندی) و این گفتهی آنها: قطعا محمد دیوانه است، تو را از راهت منحرف کنند.
و در صورتیکه قایل به عطف جمله بر جمله باشیم چنین معنایی پیدا میکند: نزدیک بود کفر ورزندگان با نگاههای خشم آلود و کینهتوزانهی خود در هنگام انذار شما بر آنها تو را از راه بدر کرده و وادار به سازش کنند و آنها میگفتند او دیوانه است.
بنابراین و با این توضیحات متوجه میشویم که اساسا معنی آیه ارتباطی به چشم زدن و تأییدیا رد آن ندارد و این مطلب پیام آیه نمیباشد و آنچه که در احادیث در مورد تأثیر چشم وارد شده و یا از طریق علم تجربی بإثبات رسیده است مقولهی دیگری است و باید دریک مبحث جداگانه و خارج از مفاهیم این آیه مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.
مفهوم آیهی « یأَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عَندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ». الحجرات/13
این آیه از سه بخش تشکیل شده است بخش اول تا کلمهی لِتَعَارَفُوا را شامل میشود و بخش دوم از کلمهی إن تا أتقاکم و بخش سوم از إن تا خبیر. هر سه بخش از آیه درصدد رساندن یک مفهوم واحدند و آن این است که اختلاف در خلقت مخلوقات آنهم با تمام وجوهش لازمهی خلقت جهان هستی بوده و این امری است گریز ناپذیر. یعنی دو نمونه که در بخش اول آیه مثال آورده میشود بیانگر تمام مظاهر اختلاف نیست بلکه فقط بخشی از آن میباشد چرا که در تار و پود عالم هستی که انسان هم جزئی از آن میباشد اختلاف و تغییر وجود دارد و در واقع پیام این سوره درصدد اثبات موضوع اختلاف و تغییر در جهان هستی به عنوان یک امر ذاتی است و از طرفی درصدد نفی هر نوع عاملی است که ذات این اختلاف را مورد سوء استفاده قرار میدهد.
و به همین خاطر در بخش اول آیه با عنوان کردن زوجیت و یا انواع تیرهها و قبیلهها در اجتماعهای بشری به عنوان نمونه، درصدد است تا این قضایا سبب هیچ گونه سوء استفادهای واقع نشود و عامل برتری جنسی و یا نزادی و … محسوب نگردد و به همین خاطر در بخش اول آیه از کلمهی لتعارفوا استفاده نموده که از مصدر تعارف و از باب تفاعل میباشد و این باب نیز براییک رابطهی متناظر و دو طرفه بکار میرود. خود کلمهی عرف به معنای علم و آگاهی نیست بلکه به معنای شناخت است که متضاد آن انکار میباشد یعنی عرف با علم تفاوت دارد و علم در برابر جهل واقع میشود اما شناخت در برابر انکار قرار میگیرد. به همین خاطر برای خداشناسی از لفظ عرف استفاده میشود چرا که از طریق آثار است که میتوان خداوند را شناخت و گفته میشود: عرف الله ولی نمیتوان علم الله را بکار برد.
در قرآن از کلمهی عرف در جاهای مختلفی استفاده شده و در معانی مختلفی بکار رفته است مثلاً امر به معروف و نهی از منکر و ….
در این آیه نیز همانطور که در پیام آیه گفتیم مقصود این است اختلاف و تغییر در اجتماع بشری و یا بطور کلی در کون و هستی باید مایهی انس و الفت و دوستی در بین مخلوقات باشد و نه مایهی برتری نزادی و جنسی و … بنابراین لتعارفوا در این آیه به معنای درک و شناختی است که در اثر آثاری از طرفین، مایهی انس و الفت متقابل بین زوجها و یا قبایل و یا…شود و قبایل و شعوب برای شناخت نسب انسانهاست و این نباید باعث تفاخرشود و به همین خاطر در بخش بعدی آیه سریعاً میفرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عَندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ. کریمترین شما و محبوبترین شما در نزد خداوند با تقواترین شماست و به نفی هر گونه سوء استفاده از این اختلاف و تنوع میپردازد و در بخش پایانی آیه بیان میدارد که وجود این خصوصیات در افراد نیز برای خداوند مشهود است و از طرفی این بخش پایانی آیه تنبیه و توبیخی است برای بندگان که مبادا مرتکب چنین اعمال زشتیشوند و معیارها را تغییر دهند که در این صورت حساب آنها با خداوند است. بنابراین مطالب دیگری از قبیل اینکه تا این شناخت مردم باعث بروز عظمت خداوندشود و از این قبیل تعابیر جزء پیام آیه نیست و جزء مطالب ضمنی و حاشیهای است و همانطور که قبلاً گفتهام کشف پیام اصلی آیه در درک آیات قرآنی شرط است.
مفهوم استغفار
ریشهیابی استغفار: استغفار از ریشه غفر و از مصدر مغفره، به معنای نگهداری کردن و محفوظ داشتن است و با توجه به اینکه در آیات قرآنی غافر ویغفر ویستغفر متوجه ذنوب میباشند (مانند غافر الذنب و یا یغفر لکم من ذنوبکم و یا واستغفر لذنبک و غیره ) و ذنب نیز به لغزش و خطا و یا گناهی گفته میشود که برای فاعل عواقبی را به دنبال دشته باشد و شامل خطاهای بزرگ وکوچک میشود بنابراین در آیات قرآنی مغفرت از ذنوب مد نظر میباشد و در حالت مصدری به معنای نگهداری کردن و محفوظ داشتن از عواقب نامطلوب خطا و لغزش و گناه میباشد و غافر الذنب بودن خداوند به این معناست: خداوند بنده اش را از عواقب بد لغزشهایش حفظ میکند و همان مفهوم وقایه و حفظ بندگان را از عواقب لغزشها میرساند و با توجه به اینکه استغفار از باب استفعال و برای طلب و درخواست است پس استغفار بنده به این معناست:یا رب مرا از عواقب بد خطاها و لغزشها و گناهانم حفظ فرما و شر لغزشهایم را گریبانگیرم مکن. در [لهجهی] اورامی تعبیر دقیقی از معنی «فاغفر لنا» وجود دارد و آن « وه نهما نهگیری» میباشد.
انواع مغفرت:
مغفرت خداوندی دو نوع است یکی دنیایی و دیگری اخروی.
الف: مفاهیم دنیوی استغفار:گفتیم که استغفار بنده در دنیا این را میرساند: خداوندا عواقب شر اعمال مرا دامنگیرم مکن و مرا از آن حفظ فرما که لازمه شروع حرکت در مسیر هدایت و صراط مستقیم است یعنی اگر قرار بود که عواقب اعمال انسانها، همیشه و همه حال از انسان جدا نمیشد دیگر مجالی برای شروع حرکتی جدید در مسیر صراط مستقیم وجود نداشت چرا که تأثیرات نامطلوب خطاها و لغزشها و گناهان دوره جاهلیت، امان حرکت را از انسان می گرفت و از طرفی نه فقط در ابتدای حرکت بلکه در حین حرکت نیز لغزشهای فراوان انسان در مسیرعبودیت، ممکن است انسان را متوقف کند بنابراین در تمامی این مراحل خداوند انسان را همراهی کرده تا او را از نتایج و آثار نامطلوب لغزشها و عواقب آنها حفظ کند و توفیق خود را نصیب انسانهای درون پاک و دارای قلوب با صفا گرداند که با چنین مفهومی اگر انسان به دنبال هر عملی و هر کاری استغفار کند مناسبت دارد چرا که هیچ کدام از اعمال انسانی بیعیب و نقس نیستند و استغفار از خداوند بعد از انجام هر عملی اوّلاً یک دید توحیدی به انسان میدهد که فاعل مایشاء را فقط خداوند میداند و از طرفی از خداوند میخواهد تا او را از عواقب بد اعمالش حفظ کند و بر این مبناست که پیامبر در روز بیشتر از هفتاد بار استغفار کرده است. و با چنین بینشی است که خداوند در دنیا مغفرت خود را تا مرحله فتح مبین متوجه بندگان صالح خود می گرداند که اینیکی از مفاهیم هدایت در مسیر صراط مستقیم میباشد.
ب: مفهوم اخروی استغفار:در این بخش از مفهوم استغفار بنده از خداوند درخواست میکند که در آن دنیا عواقب اعمالش را دامنگیرش نکند و او را از شر اعمالش مصون و محفوظ کند و به تبع آن نیز او را از آتش جهنم دور کند که این مفهوم در آیه زیرآمده است: ربنا اننا آمنا فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النار.
دایرهی مغفرت خداوندی:دایرهی مغفرت خداوندی بسیار وسیع است که وسعت آن را میتوان از آیه زیر درک کرد:
قُلْ یعِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.
محی الدین ابن عربی در کتاب الوصایا در وصیت چهارم این آیه را چنین معنی میکند:
یعِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ: ( ای بنده )خداوند در این آیه تو را ازیأس و نا امیدی ( به نسبت عدم بخشش خطا و گناه و اشتباه ) نهی کرده و برحذر میدارد و نهی خداوندی بر تو واجب میکند که هرگز از درگاه خداوند مأیوس نشوی سپس خبر میدهد ـ خبرش راست است و نسخ در آن راه ندارد چرا که اگر نسخ در آن راه داشته باشد به این معناست که این خبر دروغ است و پیداست که دروغ در کار خداوند محال است ـ و میگوید: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً میفرماید: تمام ذنوب، و هیچ ذنبی از ذنوب را مشخص نمیکند و با تأکید میگوید: جمیعا ( همه ذنوب و بلا استثنا ) سپس جمله را کامل میکند و میفرماید: إنه هو و ضمیری را که به خداوند بر میگردد با اوصاف الغفور الرحیم میآورد و این از این جهت است که رحمت خداوند بر غضبش پیشی گرفته است. و همچنین گفته است: الذین أسرفوا، و هیچ نوع اسرافی را مشخص نکرده است و آن را با اسم ناقصی بیان کرده که هر نوع اسراف کنندهای را در بر گیرد و سپس عباد ( بندگان ) را به ضمیر یاء( من ) مضاف کرده چرا که آنها بنده خداوند هستند آنچنانکه خداوند از ـ عبد صالح ـ عیسی علیه السلام نقل میکند: إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ پس عباد را به خداوند تعالی مضاف میکند و همین شرف اضافه به الله تعالی کفایت میکند.
بنابراین و با این توضیح مشخص شد که دایرهی مغفرت خداوندی بیانتهاست و شامل هر قلبی که استعداد حیات و کسب زندگی را داشته باشد و اهل استغفار باشد میشود و در آیات قرآنی از مغفرت خداوندی سه گروه مستثنی هستند و از مغفرت بینصیب می مانند که همین سه گروه همانهایی هستند که قلوبشان سیاه شده و در سلک مستغفرین نیستند:
1ـ انسان مشرک. خداوند میفرماید: إِنَّ اللَّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَآءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً. (نساء/ 48)
2ـ کفر ورزندهای که بر کفر خود اصرار ورزد. خداوند میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَآ أَبَداً وَکَانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً. (نساء/ 168و169)
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُواْ وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ. ( محمد/ 34)
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْراً لَّمْ یَکُنْ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً (نساء/ 137)
3ـ منافقی فاسق که قلبش پذیرای هدایت نباشد. خداوند میفرماید: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ. (توبه/ 80)
نمونههایی از مغفرت در حیات رسول خداوند: در قرآن به لغزشهای انبیاء از جمله یونس و موسی و داود و محمد صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین اشاراتی شده است.
در مورد داود علیه السلام چنین میفرماید:
وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَٱسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعاً وَأَنَابَ* فَغَفَرْنَا لَهُ.... (ص/ 24-25 )
و چنین الفاظی را برای استغفار به موسی میآموزد:... وَاسْتَغْفِـرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ. (غافر/55)
و در مورد محمد جنین میآورد:
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلأ اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ.... (محمد/ 19)
إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُّبِیناً * لِّیَغْفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطاً مُّسْتَقِیماً.(فتح/ 1و2)
نظر جمهور علما بر این است که این آیات سوره فتح در مورد صلح حدیبیه نازل شدهاند. در آیه اول، صلح حدیبیه فتح مبین نامیده شده است تفسیر ابن کثیر از عظمت و اهمیت آن بسیار سخن گفته چرا که این صلح نقطه عطفی در تاریخ مسلمانان بوده است و آن زمانی بود که گروه مسلمین به طور رسمی از طرف مشرکین و کفار به رسمیت شناخته شدند و قبول کردند تا مسلمین علنا و آزادانه پیام خود را به مردم برسانند و به همین خاطر فتح مبین نام گرفته است. اما نباید فراموش کرد که تمام این توفیقات در زیر نظر اراده و خواست خداوندی بود و اگر توفیق و اراده خداوندی نبود هرگز چنین فتح مبینی برای مسلمین روی نمیداد و بوجود آمدن چنین گشایشی برای مسلمین بیانگر مغفرت خداوندی به نسبت خطا و لغزش جمع مسلمین و خاصتا پیامبر به عنوان رهبر این جمع، در طول مسیر حرکت میباشد ویغفر که در اینجا بکار رفته در واقع به جنبه دنیایی مغفرت که بیانگر نگهداری کردن و محفوظ کردن پیامبر از عواقب اعمال بشری در طول مسیر میباشد اشاره میکند چرا که اگر مغفرت خداوندی شامل حال رسول نمیشد فتحی روی نمیداد و همین فتح با ارزش و با عظمت نشانگر مغفرت خداوندی و استغفار رسول بود و الفاظ ما تقدم و ما تأخر در آیه دوم به معنای گذشته و آینده نیست بلکه به معناییکسری خطا و یا لغزش پی در پی میباشدیعنی خطاهایی که قبلاً انجام دادی و آنهایی که بعد از آنها انجام دادهای میباشد که اگر عنایت و مغفرت خداوندی نبود عواقب همین خطاها مانع بدست آوردن فتح مبین میشد اما خداوند پیامبر را از عواقب اعمالش پاراست و محفوظ کرد و فتحی مبین را که نشانگر اتمام نعمت الهی بر این جمع مسلمین بود به آنها عنایت کرد چرا که این فتحیک مرحله حساس از مراحل هر دعوتی است که اگر در این مرحله فتح مبین روی نمیداد چه بسا دعوت کم کم رو به زوال میرفت ودر این مرحله بود که دیگران در برابر آن وادار به تمکین شدند و جمع مسلمانان را رسما به عنوان یک جمع پذیرفتند و به همین خاطر خداوند میفرماید که توفیق این فتح لازمه تکمیل نعمت بر پیامبر بود چرا که اگر چنین نمیشد تمام آن تلاشها به هدر میرفت و ممکن بود همین جمع مبارک رو به زوال نهد و این جمعی که معرف صراط مستقیم بود از هم پاشیده و به مرور زمان از بین میرفتند و از طرفی در صورت وجود چنین جمعی است که صراط مستقیم قابلترسیم است و همین فتح مبین در واقع نمونهای بارز از مغفرت ذنوب پیامبر و هدایت و دلالت ایشان بر صراط مستقیم بود که این همان مفهوم آیه زیر است: وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطاً.
فقط یک مورد می ماند و آن استغفاری است که در سوره نصر به پیامبر امر شده است: إِذَا جَآءَ نَصْرُ ٱللَّهِ وَٱلْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ ٱلنَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفْوَاجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَٱسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابَا. آنچه مسلم است این است که این شیوه استغفار به همراه تسبیح، شبیه همان شیوهای است که خداوند به حضرت موسی آموخت و گفتیم که استغفار متوجه ذنوب است اما در مورد این آیه از سوره دو تفسیروجود دارد: اول اینکه شامل استغفار با مفاهیم دنیوی برای شروع حرکت و در حین حرکت در مسیر صراط مستقیم است هم به نسبت خود پیامبر و هم به نسبت تمامییاران و همراهان و کسانی که گروه گروه پس از فتح به این دین می گروند بدین معنی که: ای رسول از خداوند بخواه که عواقب شر اعمالت را دامنگیرت نکند و تو را از عواقب خطاهایت محفوظ کند. از طرفی این استغفار پیامبر فقط برای شخص خود او و مکتب هدایت و رسیدن به فتح نبود و دستوری بود تا به نسبت تازه مسلمانها که گروه گروه در دین وارد میشوند نیز استغفار کند تا عواقب اعمال آنها نیز دامنگیرشان نشود و بتوانند در مسیر هدایت و با مغفرت خداوند، صراط مستقیم را بپیمایند یعنی واستغفره به معنای واستغفر للناس من الله نیز میباشد. (در قرآن موارد بسیاری وجود دارد که کلمه بطور مطلق بکار رفته و ممکن است چندین معنی را در برگیرد که این مجالی است برای پویایی ذهن انسان و از طرفی نشانهی بلاغت کلام است.) اما برای متحقق شدن مغفرت خداوندی لازم است که استغفار همراه تسبیح باشد که در این صورت قالب دعایی آن کامل میشود و به همین خاطر خداوند به حضرت موسی نیز همین اسلوب را برای استغفار می آموزدکه این نکتهی ظریفی است که باید به آن توجه کرد.
اما تفسیر دوم این آیه بر مفهوم دوم استغفار دلالت دارد به این معنا کهای رسول اکنون که ما تا این مرحله تو را همراهی کردیم دیگر وقت آن رسیده که برای به خدمت رسیدن پروردگار خود را آماده کنی و از عواقب خطاها و لغزشهایی که در تمام طول عمرت مرتکب شدهای با تمام وجود به خداوند پناه ببری و از خداوند بخواهی که تو را از شر آنها حفظ کند و به تبع آن نیز تو را از آتش جهنم دور کند و قالب این استغفار را که همراه تسبیح است به پیامبر می آموزد. بنابراین آیه با این مفهوم دوم کنایه از فرا رسیدن زمان مرگ پیامبر است که این مفهوم دوم در تفاسیر از ابن عباس نقل شده است.
بعضی از مواردی که پیامبر برای خود و یاران و یا حتی برای منافقان استغفار کرده و یا مواردی که مسقیما به پیامبر دستور استغفار داده شده است در قرآن آمده است که مایکی دو نمونه از آن را نقل کردیم و هر کسی میتواند خود در قرآن به جستجوی آنها بپردازد.
عوامل مغفرت:خداوند عواملی را که سبب مغفرت میشوند در قرآن آورده است که ما آنهارا به اختصار بیان میکنیم:
1.ایمان و تبعیت از رسول: قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ ٱللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَٱللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ( آل عمران / 31)
2. تقوی: یِا أَیُّهَا ٱلَّذِینَ آمَنُوۤاْ إَن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَٱللَّهُ ذُو ٱلْفَضْلِ ٱلْعَظِیمِ ( انفال/ 29).
3. ایمان به خداوند و رسول و جهاد در راه خداوند: یٰأَیُّهَا ٱلَّذِینَ آمَنُواْ هَلْ أَدُلُّکمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ( صف/ 11.12)
4. توبه و بازگشت: ... فَٱغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ ٱلْجَحِیمِ.( غافر/ 7).
ثمرات استغفار:
1. ـ استغفار عامل دفع بلا: وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ( انفال/ 33).
2. استغفار عامل رحمت و برکت خداوند و برخوردداری از نعمات: وَیٰقَوْمِ ٱسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوۤاْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَیْکُمْ مِّدْرَاراً …( هود/ 52).
3. استغفار عامل نجات از آتش جهنم: وَٱسْتَغْفِرِ ٱللَّهِ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً ( نساء/ 106). ٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ إِنَّنَآ آمَنَّا فَٱغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ*ٱلصَّابِرِینَ وَٱلصَّادِقِینَ وَٱلْقَانِتِینَ وَٱلْمُنْفِقِینَ وَٱلْمُسْتَغْفِرِینَ بِٱلأَسْحَارِ.( آل عمران / 16و17).
زمان استغفار:از مطالب گذشته آموختیم که انسان مؤمن باید در تمام طول زندگی اهل استغفار باشد چه در شروع حرکت و هنگام پیوستن به مسیرصراط مستقیم و چه در طی این مسیر و چه در هنگام نصرت و فتح خداوندی و چه در زمان فرارسیدن مرگ.
اما خداوند در قرآن زمانهایی را برای استغفار معرفی کرده که بهتر است ما نیز مطابق این آیات و در آن زمانها استغفار کنیم تا ظرف زمانی آن را نیز رعایت کرده باشیم.
خداوند در این زمینه درمورد صفات مؤمنین چنین میفرماید: وَبِالأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ. و یا در جای دیگر میفرماید: وَٱلْمُسْتَغْفِرِینَ بِٱلأَسْحَارِ.
و به حضرت موسی چنین میفرماید: وَاسْتَغْفِـرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ.
بنابراین صبحگاهان و شامگاهان زمان مناسبی برای استغفار است.
الفاظ استغفار:
الف: با لفظ أستغفر الله
ب: از طریق دعاهای قرآنی مانند: ربنا إننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا و قنا عذاب النار.
ج ـ از طریق أسماء و صفات خداوند مانند:یا غفور و یا غافر الذنب.
دـ از طریق احادیث مأثور مانند أستغفرالله العظیم الذی لا إله إلا هو الحی القیوم و أتوب إلیه.
هـ ـ با هر لفظ دیگری، اما به شرطی که دارای مفاهیم استغفار باشد.
صفات عفو و مغفرت و رحمت و رأفت
ربنا لا توآخذنا إن نسینا أو أخطأنا ربنا ولا تحمل علینا إصرا کما حملته على الذین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفرلنا و ارحمنا أنت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین.
همانطور که از این آیه مشخص است صفات عفو و مغفرت و رحمت مکملیکدیگرندیعنی به نسبت انسان خطاکار اول عفو مطرح است و سپس مغفرت و سپس رحمت ؛ بدین معنی که وقتی بندهای مرتکب خطا و یا لغزش و یا گناه میشود بعد از پشیمانی بنده، خداوند با این صفاتش با او روبرو میشودیعنی اول با صفت عفو و بعد با صفت مغفرت و سپس با صفت رحمت با او روبرو میشود.
عفو در اینجا به معنای ول کردن و مجازات نکردن آنی بنده میباشد که همان معنی گذشت را میرساند. اما در برابر خطا و یا گناه، مجازات نکردن فرد در حال حاضر کفایت نمیکند بلکه بنده باید مطمئن باشد که در آینده نیز عواقب شر اعمالش دامنگیرش نمیشود که این نیز مغفرت است و از طرفی خداوند علاوه بر اینها بنده نوازی کرده و او را مورد مهر و محبت قرار میدهد که این معنای صفت رحیم (پس از غفور) میباشد ؛ بدین معنا که خداوند نه تنها بنده اش را در دم (در همین دنیا)، عقاب نمیدهد و از گناه او در می گذرد بلکه او را در قیامت نیز وارد جهنم نمیکند (غفور) و علاوه بر این او را وارد بهشت میکند (رحیم) ؛ و به همین خاطر است که در قرآن صفت رحیم پس از غفور آمده است. در قرآن علاوه بر « غفور رحیم » صفت « رئوف رحیم » نیز بکار رفته است. رئوف صفتی است که در راستای صفت غفور میباشد. رأفت را میتوان در زبان کردی به « به زهیی » معنا کرد که چون این حالت در برابر عقاب سنگین در دل به وجود می آید بنابراین میتوان گفت که صفت رئوف اختصاص بهیکسری از گناهان خاص دارد و شاید بتوان گفت که شامل گناهان صغیره نمیشود و این قبیل گناهان در دایرهی مغفرت خداوند قرار میگیرند و چنین معنایی پیدا میکند: (به زهیی ) دلسوزی خداوند بر عذاب او پیشی گرفته و آمرزش خود را نصیب بندگان نافرمان توبه کننده میکند و علاوه بر آن از سر کرم و رحمت خود آنان را از نعمات جاویدان خود در بهشت بهرهمند می گرداند.
سبحانک اللهم و بحمدک أشهد أن لا إله إلا أنت أستغفرک و أتوب إلیک.
مفهوم صفات عفو و صفح
این دو مصدر در موارد متعددی و بصورت فعلهای متفاوت در قرآن به کار رفتهاند از جمله در سورهی تغابن بصورت « إِن تَعْفُواْ وَتَصْفَحُواْ» و یا در سورهی نور بصورت « وَلْیَعْفُواْ وَلْیَصْفَحُواْ» و یا در سورهی مائده بصورت « فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» و… بکار رفتهاند و اکنون سؤال اینجاست که چرا فعلهای برگرفته از این دو مصدر به دنبال هم آمدهاند؟ مدتها درک این موضوع برایم معمایی شده بود و جوابی که ذهن و قلب مرا قناعت ببخشد نمییافتم تا اینکه بالاخره راز و حکمت آن را درک کردم و سپاسگذار این رحمت خداوندی هستم.
عفو دو نوع ارتباط را پوشش میدهدیکی ارتباط مردم با خداوند و دیگری ارتباط مردم بایکدیگر و به همین خاطر است که نه تنها از موارد اشتقاق این مصدر برای روابط بین مردم استفاده شده است بلکهیکی از صفات خداوند نیز از آن گرفته شده است. همانطور که قبلاً عنوان کردیم صفت « عفو» که از صفات خداوند متعال است معنای عدم مجازات آنی بندگان را در بر داردیعنی اینکه خداوند در ارتباط با خطاها و گناهان بندگان چنین صفتی دارد و در اثر بازگشت بندگان و توبهی آنها از مجازات بندگان خود صرف نظر میکند و تقریباً همان معنای گذشت از خطا و گناه را میرساند که در بین مردم متداول است. در کنه این کلمه اندازهای مشخص نیز متصور است. یعنی آنجا که صحبت از انفاق اموال است به معنای بخشیدن اندازهی مشخص از اموال میباشد و بخششی بدون حد و مرز مد نظر نیست چرا که خود قرآن در ادامهی آیه حدود آن را مشخص میکند و میفرماید: « لَمْ یُسْرِفُواْ وَلَمْ یَقْتُرُواْ وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَاماً» و یا در حدیث « أحفوا الشوارب و العفوا اللحی » در مورد گذاشتن ریش برای مردان، ابن عمر(رض) نیز چنین برداشتی از این کلمه کرده بود چرا که امام بخاری از ایشان نقل میکند که ایشان همیشه اندازهی مشخصی از ریش میگذاشت و بقیهی آن را قیچی میکرد. اما کلمهی صفح که در قرآن معمولاً بعد از عفو و یا گاهی به تنهایی به کار رفته است (در صورتی که به گناه و یا خطا مربوط شود)یک درجه بعد از عفو و مکمل آن است ودر واقع« صفح » مقلوب« صحف » است و در لغت به معنای رو و پیشانی و کف هر چیزی میباشد مثلاً مصافحه به معنای حالتی است که کف دست دو نفر به همدیگر برسد. اما صفح در مورد گناه به معنای پاک کردن صفحهی ذهن و قلب از کینه و دشمنی و کدورت استیعنی اینکه بعد از گذشت از گناه و خطای کسی اکنون نوبت مرحلهی دوم میرسد که بسیار مهمتر و مشکلتر از مرحلهی اول است و آن اینکه باید تلاش کنی که حتی خاطرت هم از او مکدر نباشد یعنی آن صفحهی مکدر را از درون خود کنار بزنی و به جایش صفحهی پاکی را جایگزین کنی صحفهای که گردی بر آن ننشسته باشد و در این صورت است که بخشش واقعی محقق میشود.
معنا و مفهوم تکفیر گناهان « یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ »:
کفر یکفر تکفیر از باب تفعیل و از ریشهی کفر است. که واژهی مقابل آن در عربی حبط است. یعنی همانطور که اعمال صالحه و ثواب آنها در اثر کارهایی بیارزش شده و از بین میرود اعمال سیئه و عقاب آنها نیز در شرایطی پوشانیده و باطل میشود.
نظرات